کیفیت وضوء از نظر کتاب و سنت (2)
منشا اختلاف فتوا
1) قرائت و دلالت آیه شریفه وضو:
آیه شریفه وضوء توسط قُرّاء هفتگانه به دو طریق قرائت شده است:الف) ابن کثیر و حمزه و ابوعمر و نیز عاصم طبق روایتی که شاگردش ابوبکر از او نموده حرف «لام» در «وارجلکم» را با حرکت «جرّ» قرائت کرده اند.
ب) نافع و ابن عامر و نیز عاصم طبق روایت شاگرد دیگرش حفض حرف «الم» را با حرکت «نصب» خوانده اند (و ارجلکم).
لازم به ذکر است که قرآنی که هم اکنون در بین مسلمین جهان اعم از شیعه و سنی رائج است طبق قرائت عاصم به روایت حفص مکتوب شده است و نزد همه مسلمانان معتبر است، همچنانکه هر مسلمانی اجازه دارد قرآن را طبق قرائت هر کدام از قراء هفتگانه که مورد تأیید همه علمای اسلامی اند قرائت کند.
علماء و فقهاء و صاحبان فتوا در«لزوم مسح پا» این چنین به آیه شریفه استدلال کرده اند:
الف) بنا بر قرائت اول جرّ «لام» در «ارجلکم» کاملاً آشکار است که «ارجُل» عطف شده است به ظاهر «رُوُسکُم» که مجرور است و بنابراین پاها همچون سر باید مسح شوند، در این صورت اصلاً صحیح نیست که ما «اَرجُل» مجرور را عطف به «وجوهَکمُ» منصوب کنیم تا پاها مانند صورت لازم به شستن باشد.
ب) بنابر قرائت دوم نصب «لام» ارجلکم، «ارجل» توسط واو عاطفه به محل «رُوُسِکم» عطف شده است و لذا منصوب شده، زیرا همه مجرورها در ادبیات عرب محلاً منصوب می باشند، بر این اساس پاها نیز مانند سر باید مسح شوند.
علماء و فقهاء و صاحبان فتوا در «لزوم شستن پاها» از ین آیه به این گونه اجتهاد و استنباط کرده اند:
الف) بنابر قرائت اول جرّ «لام» ارجُلِکُم «اَرجل» به «وُجُوهَکُم» که منصوب است عطف شده و لذا پاها مانند صورت باید شسته شود، اما اگر می بینیم بجای اینکه معطوف منصوب خوانده شود مجرور شده است، بخاطر مجاورت و همسایگی با مجرور دیگر «بروسکم» می باشد که از جرّ او متأثر شده است، و اینگونه تأثیرپذیری در کلام عرب وجود دارد، مانند ضرب المثل معروف «جُحرُ ضَُبِّ خربٍ» یعنی لانه خراب سوسمار، که گرچه کلمه «خربٍ» صفت «جُحرُ» می باشد و باید او هم مضموم باشد اما بخاطر مجاورت با مجرور «ضب» او هم مجرور خوانده می شود.
ب) بنابر قرائت دوم نصب «لام» ارجُلِکُم عطف «ارجُلَکم» به «وُجُوهَکُم» هیچ مانعی ندارد و لذا پاها مثل صورت محکوم به شستن می باشد.
گروه اول در برابر این دو استدلال پاسخ داده اند، بهتر است پاسخ را از قلم فخر رازی شافعی و حلبی حنفی و شارح سنن ابن ماجه ملاحظه فرمائید:
بنابر قرائت اول «جر لام» علاوه بر اینکه عطف یک کلمه مجرور «اَرجُلِکُم» بر مجرور دیگر «بِرُوسِکُم» بهتر از عطف مجرور بر منصوب «وُجُوهَکُم» می باشد، اصلاً در این آیه شریفه صحیح نیست که عطف مجرور بر منصوب انجام گرفته باشد، زیرا گرچه مجرور شدن یک عطف منصوب، به خاطر مجاورت با مجرور دیگر در کلام عرب واقع شده است، اما باید دانست که به سه دلیل این قانون در این آیه قابل اجراء نمی باشد:
1) مجرور نمودن یک کلمه منصوب به خاطر مجاورت یک اشتباه ادبی است که فقط در شرائط اجباری و ناچاری مثل ضرورت شعر آن را مرتکب می شوند، اما در آیه قرآن هیچ اجباری بر ارتکاب این غلط ادبی نمی باشد.
2) این قانون استثنائی در مواردی اجرا می شود که موجب اشتباه معنی نشود، همچون ضرب المثل معروف «جُحرُ ضُبٍّ خَربٍ» اما می دانید که اجراء این قانون در این آیه شریفه چقدر معنی آیه را منقلب می کند؟ و چه اختلاف فقهی در شریع اسلام ایجاد می نماید؟
3) این قانون استثنایی در کلماتی اجرا می شود که صفت باشد نه در مواردی که با حرف عاطفه، مجروری بر منصوبی عطف شود، و این مورد دوم در کلام عرب وجود ندارد که ما بتوانیم در این آیه آن را انتخاب کنیم.
اما بنابر قرائت دوم «نصب لام» در واقع ما بر سر دو راهی قرار گرفته ایم یا باید «اَرجُلَکُم» را به «وُجوهَکُم» منصوب عطف کنیم، که یک جمله کامل «وامسحُوا بِرُوءسِکُم» بدون جهت بین معطوف و معطوف علیه فاصله ایجاد کند، و یا آن را عطف بر محل «رَؤُسِکم» کنیم که هیچ فاصله ای بین معطوف و معطوف علیه نیست، ولی بجای عطف بر ظاهر، عطف بر محل شده است و ظاهر اعراب آن دو هم، با هم فرق می کند. اما به خاطر اینکه فاصله ایجاد کردن بین معطوف و معطوف علیه نه تنها با یک جمله کامل بلکه با یک کلمه بدون جهت در کلام عرب قبیح و خلاف فصاحت است، و عطف معطوف بر محل معطوف علیه رائج در کلام عرب است، ما راه دوم را انتخاب می کنیم. بنابراین «اَرجُلَکم» منصوب را بر محل «بِرُوسِکُم» عطف نموده، و در نتیجه پاها همچون سر محکوم به مسح خواهند بود.(1)
تعدادی از علمای اهل سنت ضمن اینکه از فقهاء بزرگ تسنن بوده اند همچنین استدلال را پسندیده و به آن فتوا داده اند، از قبیل ابن حزم، فقیه شافعی در کتاب «المحلی» که مضمون همین مطالب را با این عبارت بیان کرده است:
«و امّا قولنا فی الرجلین، فانّ القرآن نزل بالمسح، قال الله تعالی «وامسحوا برؤسکم وارجلکم» سواء قرء بخفض اللّام او بفتحها، هی علی کلّ حال عطف علی (الرّؤس) امّا علی اللّفظ و اما علی الموضع و لا یجوز غیر ذلک لانّه لا یجوزان یحال بین المعطوف و المعطوف علیه بقضیه مبتداء، و هکذا جاء عن ابن عباس: نزل القرآن بالمسح (یعنی فی الرجلین فی الوضوء) و قد قال بالمسح علی الرجلین جماعه من السّلف منهم علی بن ابی طالب و ابن عباس و الحسن و عکرمه و الشعبی و جماعه غیرهم و هو قول الطّبری رویت فی ذلک آثار...(2)
و اما کلام ما در مورد پاها قرآن به مسح آن ها سفارش کرده: «و اسمحوا برؤسکم و ارجلکم» حال چه لام آن را مسکور یا مفتوح بخوانیم در هر حال آن عطف است به «رؤس» و جایز نیست که بین معطوف و معطوف علیه به توسط قضیه مبتدا حائل و واسطه ای قرار داده شود، و از ابن عباس نقل است که: قرآن سفارش به مسح دارد (یعنی مسح پاها در وضوء) و عده ای از گذشتگان نیز مانند حضرت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام و ابن عباس و حسن و عکرمه و شعبی و گروه دیگری مانند طبری بر مسح پا است و در این باره آثاری را مشاهده کردم...
2) احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و روایات صحابه:
یکی از دلائل اختلاف آراء شیعیان و اهل سنت در مسائل فقهی اختلاف روایاتی است که از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است، بعلاوه وجود روایاتی که حکایت کننده نظریات شخصی و شیوه اعمال هر یک از صحابه می باشد، لازم به یادآوری است که نظریه شخصی یک صحابی در مسائل فقهی که نص شرعی (قرآن و حدیث) در آن موارد نباشد نزد علمای اهل سنت حجت شرعی است و بر اساس آن فتوا می دهند، اما فقهاء شیعه که دلیلی بر حجیت و کاشفیت نظر شخصی یک صحابی از شریعت الهیه نمی یابند، اعتبار فقهی برای آراء و رفتار آحاد صحابه قائل نیستند و لذا بر اساس نظر آنان، نمی توانند فتوای شرعی صادر کنند.همین اختلاف مبنائی بین فقه شیعه و سنی یکی از عوامل اختلاف دو مذهب در مسئله مسح و شستن پاها در وضوء شده است، زیرا بخشی از احادیث وارده در شستن پاها تنها بیانگر نظریه شخصی بعضی از صحابه می باشد.
اما مجموعه احادیثی که در متون روائی شیعیان وجود دارد از آنجا که منطبق با فرهنگ ائمه اهل بیت علیهم السلام است اثبات کننده لزوم مسح پا در وضوء می باشند.
امّا احادیث موجود در متون روائی اهل سنت دو گونه است. برخی از آنها همچون روایات شیعه اثبات کننده مسح پا در وضو می باشد، و برخی دیگر اثبات کننده لزوم شستن پاها است، برای اطلاع کامل از مجموعه این احادیث باید به جوامع روائی و تفاسیر شیعه و اهل سنت مراجعه کرد که مؤلفین هر دو مذهب با تلاش زیاد آنها را گردآوری کرده اند.
اکنون با صرف نظر از احادیث شیعه و ائمه اهل البیت علیهم السلام و نیز احادیث اثبات کننده لزوم شستن پا در کتب اهل سنت، به نقل تعدادی از احادیث اثبات کننده مسح پا در کتب روائی اهل سنت می پردازیم.
احادیث اثبات کننده مسح پا در کتب اهل سنت
1) حدیث امام امیرمؤمنان علی و امام حسن و امام حسین و امام باقر علیه السلام:الف) عن ابی مطر، قال بینهما نحن جلوس مع علی فی المسجد جاء رجل الی علی و قال: ارنی وضوء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فدعا قنبر فقال ائتنی بکوز من ماءٍ فغسل وجهه ثلاثا ... و مسح راسه واحده ... و رجلیه الی الکعبین ... ثمّ قال: این السّائل عن وضوء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کذا کان وضوء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.(3)
«ابی مطر گفت: روزی با علی علیه السلام در مسجد نشسته بودیم که مردی نزد او آمد و گفت: شیوه وضو گرفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به من نشان بده، حضرت از قنبر خواست تا کوزه آبی آورده سپس صورتش را سه مرتبه شست و ... سرش را یک مرتبه مسح کرد و پاهایش را تا بلندی روی آن مسح نمود و سپس گفت کجاست کسی که طالب دیدن وضوی رسول خداست؟ وضوی آن حضرت این گونه بود».
ب) عن عبد خیر قال رایت علیّاً (رضی الله عنه) توضّا فمسح ظهورهما.(4)
«عبد خیر گفت: من علی(رضی الله عنه) را دیدم که در حال وضو پشت پاهایش را مسح کشید».
ج) عن ابی ظبیان قال رایت علیّاً... فتوّضا و مسح علی نعلیه و قدمیه...(5)
د) امام حسن و امام حسین و امام باقر و دیگرائمه اهل البیت علیهم السلام نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسح پا را روایت نمودند و بر آن روش بودند.(6)
ه) حضرت علی علیه السلام در پاسخ به استدلال کسانی که شستن پاها را به دلیل کثیف تر بودن پا بهتر از مسح می دانستند فرمود:
لو کان الدّین بالرّای لکان باطن القدمین احقّ من ظاهرهما حتّی رایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یمسح ظاهرهما.(7)
«اگر قوانین و احکام دین با فهم و عقل انسان تشریع می شد کف پاها سزاوارتر به شستن است تا روی پا، اما من دیدم رسول خدا را که روی پاها را مسح می نمود».
2) حدیث ابن عباس:
عبدالله بن عباس (که پدر تفسیر) در تاریخ اسلام لقب یافته است، از برجسته ترین چهره هائی است که در اعتقاد به مسح پا مشهور شده و کمتر کتاب حدیثی است که از احادیث او مربوط به اثبات مسح پا خالی باشد.الف) ابن عباس:
«الوضوء غسلتان و مسحتان»(8).
«در وضوء دو عضو را باید شست (صورت و دستها) و دو عضو را باید مسح کرد (سر و پاها)
ب) ابن عباس:
«افترض الله غسلتین و مسحتین، الا تری انّه ذکر التیمم فجعل مکان الغسلتین مسحتین و ترک المسحتین»(9)
«خداوند دو شستن و دو مسح را در وضو واجب کرده است آیا نمی بینید که خداوند در تیمم مسح دو مورد را لازم دانسته که همان دو مورد شستن در وضو می باشد؟»
ج) قالت الربیع بنت معوذ بن عفراء: دخل علی بن عباس سالنی عن وضوء رسول الله صلی الله علیه و آله (الذی کنت ارویه)، قالت: فاخبرته فقال متعجبا: یابی النّاس الا الغسل و فی کتاب الله مسح علی القدمین»(10).
«ربیع دختر معوذ نقل می کند: روزی ابن عباس نزد من آمد و شیوه وضو گرفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که من دیده بودم را از من سئوال کرد، من هم پاسخ دادم، ابن عباس با تعجب گفت: اما مردم از غیر از شستن پرهیز می کنند و حال آنکه آنچه در کتاب خدا است مسح روی پاها است».
3) حدیث عثمان:
در این باره از عثمان روایات متضادی نقل شده، اما در این نوشتار طبق ضابطه مذکور احادیث اثبات کننده مسح را نقل می کنیم:الف) عن بسر بن سعید قال: اتی عثمان المقاعد فدعا بوضوء فتمضمض و استنشق ثمَّ غسل وجهه ثلاثا و یدیه ثلاثا ثم مسح براسه و رجلیه ثلاثاً ثمَّ قال: رایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هکذا توضاً باهولاء کذلک؟ قالوا نعم.(11)
«بسر بن سعید که از اصحاب عثمان است نقل می کند که روزی عثمان به جمعی که ما بودیم آمد و آب وضو طلبید، سپس وضویش را این چنین آغاز کرد، ابتدا مضمضه و سپس استنشاق نمود، پس از آن صورت و دستها را سه مرتبه شست و سپس سر و دو پایش را سه مرتبه مسح کرد، پس از آن گفت: من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که این گونه وضو می گرفت، ای حضار آیا این چنین نبود؟ حضار پاسخ دادند: بلی.
ب) در حدیث دیگری که متقی هندی در «کنزالعمال» نقل می کند، حمران ضمن نقل داستان فوق عملاً شیوه وضو گرفتن عثمان را به راوی نشان می دهد.(12)
حدیث دیگر از این قبیل:
ج) عن حمران قال: دعا عثمان بماءٍ فتوضا ثمّ ضحک فقال الا تسالونی ما اضحکنی؟ قالوا یا امیرالمؤمنین اضحلک؟ قال: رایت رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم توضا کما توضات فتمضمض و استنشق و غسل وجهه ثلاثا و یدیه ثلاثا و مسح برأسه و ظاهر قدمیه.(13)«حمران نقل می کند که روزی عثمان آبی طلبید و وضوء گرفت و لبخندی زد، (وقتی دید حضار توجه زیادی به وضوء او و لبخندش نکردند)گفت: آیا از من نمی پرسید که چرا خندیدم؟ حضار گفتند: ای امیرالمؤمنین بفرمایید چرا خنده نمودید؟ عثمان پاسخ داد: من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مشاهده کردم که همچون وضوی من، وضو گرفت، یعنی آن حضرت ابتداءً مضمضه و سپس استنشاق کرد و صورت و دستهایش را سه مرتبه شست و سر روی پاهایش را مسح کشید».
4) حدیث انس بن مالک خادم النبی صلی الله علیه و آله و سلم:
الف) ان انس بن مالک اذا توضاً مسح رجلیه بیدیه و لا یغسلهما.(14)«انس بن مالک هرگاه وضو می گرفت دو پایش را توسط دو دستش، مسح می کرد و آنها را نمی شست».
ب) قال انس: نزل القرآن بالمسح.(15)
«انس گفته است: آنچه در کتاب خدا درباره وضو نازل شده مسح است».
ج) عن موسی بن انس قال: خطب الحجّاج بالاهواز فقال: اغسلوا وجوهکم و ایدیکم و ارجلکم، فانّه لیس شی من ابن آدم اقرب من خبثه من قدمیه فاغسلوا بطونهما و ظهورهما و عراقیبهما فانّ ذلک ادنی الی خبثکم فسمع ذلک انس بن مالک فقال: صدق الله و کذب الحجّاج قال الله: و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین و کان انس اذا مسح قدمیه بلّهما.(16)
موسی بن انس گفت: حجّاج در اهواز خطابه می کرد و گفت: دست و صورت و پاهای خود را بشوئید، چرا که پاهای انسان همشه در معرض آلودگی است پس بالا و پائین آن را بشوئید چرا که این کار پاهای شما را تمیز می کند، انس بن مالک سخنان حجاج را شنید و گفت: راست گفت خداوند و حجّاج دروغ گفت: چرا که خداوند فرموده است: سرها و پاهای خود را تا ابتدای مچ مسح کنید و انس هنگامی که می خواست پاهایش را مسح کند آنها را خیس کرد.
5) حدیث ابوهریره و رفاعه بن رافع:
«عن رفاعه بن رافع: انّه کان جالساً عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذ جاء رجل فدخل المسجد فصلّی فلما قضی صلاته جاء فسلم علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علی القوم فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:... ارجع فصل فانّک لم تصل و ذکر ذلک مرتین او ثلاثا) فقال الرّجل ما ادری ما عبت علَّی من صلواتی؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: انَّها لاتتم صلواه احدکم حتّی یسبغ الوضوء کما امرالله فیغسل وجهه و یدیه الی المرفقین و یسمح راسه و رجلیه الی الکعبین ثم...(17)
«روزی مردی وارد مسحد شد و به نماز ایستاد، پس از پایان نماز به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمین سلام کرد، حضرت جواب سلام او را دادند و فرمودند برگرد و دوباره نماز بخوان زیرا هنوز نماز نخوانده ای، او برگشت و دوباره نماز خواند، حضرت برای مرتبه دوم و سوم این دستور را تکرار کردند، همه متحیّر شدند، آن شخص از حضرت پرسید عیب نماز من چیست؟ حضرت فرمود: نماز هیچکدام از شما تمام نیست مگر اینکه آنچنان نیکو وضوء بگیرید همچنان که خداوند امر کرده است یعنی صورت و دستها را تا مرفق بشوید و سر و پاها را تا برآمدگی مسح کند و ... (سپس حضرت تانّی و دقت در افعال و اذکار را یادآور شدند).
6)احادیث شعبی:
الف) «قال الشعبی: اما جبرئیل فقد نزل بالمسح علی القدمین»(18).شعبی گفت: جبرئیل نازل شد و فرمود که پاهایتان را مسح کنید.
ب) «قال الشعبی: نزل القران بالمسح و جرت السنه بالغسل».(19)
شعبی گفت: قرآن دستور به مسح داده است در حالی که سنت در شستن رواج یافت.
(در این دو حدیث) ضمن اینکه شعبی مسح پا را دستور قرآن می داند، شستن پاها را در حدیث دوم سنت شمرده است.
البته این اشکال به شعبی می تواند وارد باشد که:
قرآن کریم و وحی جاودانه حق چگونه می تواند توسط سنت و اخبار نسخ گردد؟ آیا سنّت می تواند ناسخ آیات قرآنی باشد؟ آیا در جایی که قرآن ما را امر به مسح نمودن کرده است، می شود آن را رها کرد و به سنّت که برخلاف قرآن ما را امر به شستن می کند عمل نمود؟
ج) «نزل جبرئیل بالمسح، الا تری انّ التیمم یمسح فیه ما کان غسلا و یلغی ما کان مسحا»(20)
جبرئیل به مسح سفارش کرد، چرا که در تیمّم نیز انسان به جای شستن مسح می کند.
7) حدیث عباد بن تمیم:
«قال الشوکانی فی نیل الاوطار انّه اخرج الطّبرانی فی المعجم الکبیر عن عباد ابن تمیم عن ابیه انّه قال: رایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یتوضأ و یمسح علی رجلیه».(21)«عبادبن تمیم از پدرش نقل می کند: من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که هنگام وضوء پاهایش را مسح می کرد».
ابن حجر عسقلانی در کتاب «الاصابه» پس از نقل این حدیث می گوید: رجال سند این حدیث همه ثقه هستند.(22)
8) حدیث عبدالله بن زید مازنی:
سنن ابی شیبه عن مسند عبدالله بن زید مازنی:«انّ النّبی صلی الله علیه و آله و سلم توضأ فغسل وجهه ثلاثا و یدیه مرّتین و مسح رأسه و رجله مرتین».(23)
«مازنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد که آن حضرت هرگاه وضو می گرفت صورتش را سه مرتبه می شست و دستهایش را دو مرتبه می شست و سر و پاهایش را دومرتبه مسح می کرد».
9) حدیث اوس بن ابی اوس:
«اوس: انّه رای النّبی صلی الله علیه و آله و سلم اتی کظامه قوم بالطائف فتوضأ و مسح علی قدمیه».(24)«اوس می گوید: من دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زیر سایبان عده ای از مردم طائف آمد و هنگام وضوء دو پایش را مسح نمود».
پی نوشت ها :
1. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج11 ص 161.
«... فکما وجب المسح فی الراس فکذلک فی الارجل. فان قیل لم یجوزان یقال هذا کسر علی الجوار کما فی (جحر ضب خرب) قلنا هذا باطل من وجوه: الاول ان الکسر علی الجوار معداد فی اللحن الذی قد یتحمل لاجل الضروره فی الشعر، و کلام الله یجب تنزیهه عنه، ثانیها انّ الکسر انّما یصار الیه حیث یحصل الا من الا لتباس کما فی المثال بخلاف الایه ... ثالثها ان الکسر بالجوار انما یکون بدون حرف العطف و ما مع حرف العطف فلم یتکلم به العرب. و اما القرائه بالنصب فقالوا: ایضا انها توجب المسح و ذلک لان قوله (و امسحوا برؤسکم) فرؤسکم فی محل النصب و لکنها مجروره بالباء فاذا عطفت عطفا علی الظاهر و هذا مذهب مشهور النُحاه».
(حلبی کبیر ص 16 که متن آن قبلاً ملاحظه شد).
«و انما کان ظاهر الکتاب هو المسح لان قرائه الجر ظاهر فیه، و حمل قرائه النصب علیها بجعل العطف علی المحل اقرب من حمل قرائه الجر علی قرائه النصب کما صرح به النُحاه لشذوذ الجوار و اطراد العطف علی المحل، و ایضا فیه خلوص عن الفصل بالاجنیی بین المعطوف و المعطوف علیه، فصار ظاهر القرآن بالمسح».
(شرح سنن ابن ماجه، ج1 ص 88).
2. مُحلّی، ابن حزم ج 2 ص 56.
3. کنز العمال، ج9، ص 448، حدیث 26908 و مسند ابن حنبل، ج1، ص 108، 153، 158، 159؛ احکام القرآن جصاص ج 1ص 347؛ و ...
4. مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 224.
5. کنزالعمال، ج5 ص 126-136-150.
6. تفسیر طبری، ج6، ص 77.
7. تفسیر قرطبی ج6 ص 107.
8. تفسیر درّ المنثور، جلال الدین سیوطی، ج 2 ص 262؛ تفسیر ابن کثیر ج2 ص 25؛ تفسیر خازن ج 1 ص 441 حاشیه کنزالعمال ج 9 ص 433؛ و ... .
9. کنزالعمال، ج9 ص 433 ح 26842.
10. همان ج9، ص 432، ح 26837.
11. مسند، احمد بن حنبل، ج1 ص 67.
12. کنزالعمال ج9 ص 442 ح 26886: ... و مسح براسه و ظهر قدمه...
13. همان، ج9 ص 436 ح 26836.
14. تفسیر طبری، ج6 ص 92-73؛ تفسیر کبیر، فخررازی، ج 11 ص 161؛ تفسیر قرطبی، ج 6ص 92.
15. تفسیر درّ المنثور، سیوطی ج2 ص 262؛ تفسیر طبری، ج 6ص 92؛ تفسیر نیشابوری فی هامش الطبری، ج 6ص 68 تفسیر قرطبی، ج 6ص 92؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2 ص 25؛ تفسیر خازن، ج 1ص 440؛ و ... .
16. تفسیر قرطبی، ج6 ص 92؛ تفسیر طبری، ج6 ص 128؛ و ...
17. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج1 ص 242؛ سنن ابی داود ج 1 ص 86؛ سنن ابن ماجه ج 1 ص 89؛ سنن نسائی ج 1ص 161؛ تفسیر درّ المنثور ج3 ص 363 و ...
18. کنزالعمال، ج9 ص 343.
19. همان، ج 9 ص 343.
20. تفسیر قرطبی ج 6 ص 92؛ تفسیر طبری ج 6 ص 129.
21. نیل الاوطار، شوکانی، ج1 ص 164؛ مسند، احمد بن حنبل، ج4 ص 40؛ و ...
22. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج1 ص 193.
23. کنزالعمال، ج 5ص 108-115.
24. تفسیر طبری ج 2 ص 76-ج6 ص 76؛ مسند، احمد بن حنبل، ج4 ص 8-9-10؛ سنن ابن داود ص 16-ج1-ص 51؛ اسدالغابه ج1 ص 121؛ الناسخ و المنسوخ ج 1 ص 61؛ و ...
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}